اين اباالفضل كه از قبله فراتر مى رفت
مرتضى بود كه بر دوش پيمبر مى رفت
على اكبر به ثناگويى او مى آيد
چقدر منبر كعبه به عمو مى آيد
خطبه خواند و همه را محو صداى خود كرد
در حقيقت همه را قبله نماى خود كرد
گفت اين خانه كه حق آمد و ايجادش كرد
مسجدى بود كه باباى من آبادش كرد
كاشف الكرب تويى، خنده ارباب تويى
پدر خاك على و پدر آب تويى
.
.
.
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
بـگـذار دلـت یـاد کـنـد از مـحـنـی از کـنـج خرابه و غـمِ دلـشـکـنـی افطار کـه شـد رقیه را یـاد کـن و بـا گریـه بـگو: مَن الذی أیتمَنی؟
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت