سبزپوش اسب سوارى...
گوش کن! مى شنوى همهمه دریا را؟
تپش واهمه خیز نفس صحرا را؟
نور، بى حوصله در پنجره مى آشوبد
باز کن پنجره بسته گلدان ها را
واژه ها در شعف شعر شدن مى رقصند
دیدى آنک به افق چرخش مولانا را
شیهه اسب کسى در نفس طوفان است
گوش کن! مى شنوى همه دریا را؟
سبزپوش است سوارى، گل و قرآن در دست
آب مى پاشد، یک مرقد ناپیدا را
بانوی من به عبادت ایستاده بود
و خدای بلند مرتبه به فرشتگان خود فرمود:
به بنده ام نظر افكنيد، ... اعضاء و جوارح او از ترس من مى لرزد و با تمام قلب و وجود خويش به عبادتم ايستاده
خوشه چین نوشت:
هرگاه به یاد این جمله می افتم نمازم بهتر می شود:
او
فخر ِزنان ِعالم...
فاطمه جان ِ نبی ِ خـاتم است
فاطمه فخر ِزنانِ عالم است
فاطمه دختِ نبوّت ، مصطفی
همسر ِ شاهِ ولایت ، مرتضی
فاطمه الگوی حُسن و رحمت است
اُسوه ی صبر و وقار و همّت است
فاطمه هرگز تمنّایی نداشت
از علی هرگز تقاضایی نداشت
فاطمه دنباله ی نسل ِ پدر
بحر ِعصمت را چو او نبوَد گهر
فاطمه امّ ِ ابیهای رسول
پاره ی قلب پدر باشد بتول
فاطمه زهرای حیدر بود و بس
فاطمه دخـتِ پیمبـر بود و بس
فاطمه پهلو شکسته، غرقِ خون
وصفِ شأنش از توان ِمن ، فزون
دشمنت زد بر تو سیلی، فاطمه
روی ماهت گشت نیلی ،فاطمه
آسمان نالان ز ِ دردِ فاطمه
کوه حیران، از نبردِ فاطمه
عاقبت ،مرگِ گل ِ یاس ِکبود
شیعه را جز سوگ و جز ماتم نبود
مرتضی بر جسم ِاو غسّال شد
زین سبب ،خون دردلِ اطفال شد
گنج بوده،جسم ِپاک و اطهرش
کرد پنهان،گنجِ خود را همسرش
کاش گردم ، خاکِ پای فاطمه
هسـتی ام گردد فــدای فاطمه
ای خداونـدِ بـزرگ و داد رس
تـو بـه دادِ امّـتِ زهـرا برس
مهدی،ای امّیدِ این خیل ِعظیم
کی به دیـدار ِتو نایل می شویم
اس ام اس شهادت حضرت فاطمه(س)
فاطمیه آمدوآن مونس و همدم کجاست؟ شمع میپرسد ز پروانه گل نرگس کجاست؟
در عزای مادرت یابن الحسن یکدم بیا ، تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست
.
.
.
ای تاج سر عالم و ادم زهرا / از کودکیم دل به تو دادم زهرا
ان روز که من هستم و تاریکی قبر / جان حسنت برس به دادم زهرا . . .
التماس دعا
.
.
.
در زمانیکه زمان یاد ندارد چه زمان / و مکانیکه مکان یاد ندارد چه مکان
دل من در بی یک واژه ی بی خاتمه بود / اولین واژه که آمد به نظر فاطمه(س)بود
.
.
.
دلم را با غم مادر نوشتن / غبار چادر خاکی نوشتن
خدا بر بیرق عشاق زهرا(س) / نوشت این طایفه شاه بهشتند . . .
.
.
.
غُربت آبادِ دیار آشناییها، بقیع!
همدم دیرینه غم هاى ناپیدا بقیع!
در تو حتّى لحظه ها هم بى قرارى مى کنند
اى تمام واژه هاى درد را معنى، بقیع!
.
.
.
رفتی تو و زینبت ز غم می سوزد / آتش ز نوایش به دلم افروزد
این خانه عزاخانه شود بار دگر / هر گاه نگاه خود به در می دوزد
شهادت حضرت زهرا (س) بر شما تسلیت باد
.
.
.
آنان که غمار عشق را می بازند / در سینه بنای حسرتی می سازند
بنگر به قداست و صفای گل سرخ / سادات جهان به فاطمه می نازند
.
.
.
گر بمیران مرا جانان دوباره جان دهد / می دهم صد بار دیگر جان برای فاطمه . . .
یا فاطمه الزهرا
.
.
.
از ازل تاج شرافت را به زهرا داده اند
مهر تایید شفاعت را به زهرا داده اند
آل حیدر یک طرف زهرای اطهر یک طرف
پاسداری از ولایت را به زهرا داده اند
.
.
.
من با که گویم این که بهارم خزان شده
ماهم به خاک تیره غربت نهان شده
بانوی بی نشان که به هرسو نشان ز اوست
رفت از برم به قامت همچون کمان شده
.
.
.
دل از غم فاطمه توان دارد ، نه
و ز تربتِ او کسی نشان دارد ، نه
آن تربتِ گمگشته به بَر ، زوّاری
جز مهدی صاحب الزمان دارد ، نه
.
.
.
بعد از این خورشید می ماند غریب
می تراود از لبش ام یجیب
از مشرق قلبم رسیده فاطمیه
رخت عزایم کو ، رسیده فاطمیه
شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد
.
.
.
نگاه سرد مردم بود و آتش
صدا بین صدا گم بود و آتش
بجای تسلیت با دسته ی گل
هجوم قوم هیضم بود و آتش
نام گذاری این شبها به طور تعیّنی و با گذشت زمان صورت گرفته است و واضع خاصی ندارد. این کار از ناحیهی مدّاحان و ذاکران اهل بیت علیهمالسلام به تقلید از شبهای خاصی مانند: عاشورا و تاسوعا انجام گرفته است. این نام گذاری بر اساس جایگاه شهیدان کربلا، نزدیکی هر یک از آنان به نقطهی وحدت بخش کربلا؛ یعنی امام حسین علیهالسلامو هم آهنگی شور و التهاب مراسم و روضهی آنان با مرکز شور آفرین شب عاشورا، صورت میگیرد. هم چنین دیگر شبهای ماه محرم و شبهای ماه صفر، دههی عزاداری حضرت زهرا علیهاالسلام و امیر المؤمنین علیهالسلام، به تقلید از این شبها نام نهاده شده است.
ترتیب متعارف شبهای دههی اول ماه محرم به قرار زیر است:
شب اول ـ مسلم بن عقیل علیهالسلام
شب دوم ـ ورود به کربلا
شب سوم ـ حضرت رقیه علیهاالسلام
شب چهارم ـ فرزندان حضرت زینب علیهاالسلام، حضرت حر علیهالسلام، فرزندان مسلم علیهماالسلام.
شب پنجم ـ عبدالله بن حسن علیهالسلام، حضرت زهیر علیهالسلام، حضرت حبیب بن مظاهر علیهالسلام.
شب ششم ـ قاسم بن الحسن علیهالسلام.
شب هفتم ـ حضرت علی اصغر علیهالسلام.
شب هشتم ـ حضرت علی اکبر علیهالسلام.
شب نهم ـ حضرت عباس علیهالسلام (شب تاسوعا).
شب دهم ـ حضرت امام حسین علیهالسلام، وداع، (شب عاشورا).
شب یازدهم ـ شام غریبان.
شب دوازدهم ـ حضرت امام سجاد علیهالسلام.
دیگر شبهای محرم نیز نام گذاری و ترتیب دقیقی ندارد، ولی اجمال آن به قرار زیر است:
دروازهی کوفه، تنور خولی، مجلس عبیدالله، دیر راهب نصرانی، دروازهی شام، مجلس یزید، دو راهی کربلا، اربعین حسینی علیهالسلام، بازگشت به مدینه، بشیر و... .
از خدا خواستم عادتهای زشت مرا ترک بدهد.
خدا فرمود: خودت باید آنها را رها کنی.
از اوخواستم فرزند معلولم را شفا بدهد.
فرمود : روحش سالم است . جسمش هم که موقت است .
از او خواستم به من صبر عطا کند .
فرمود: صبر حاصل سختی و رنج است . عطا کردنی نیست آموختنی است.
گفتم مرا خوشبخت کن .
فرمود : نعمت از من خوشبخت شدن از تو .
از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند.
فرمود: رنج از دلبستگی های دنیا جدا و به من نزدیکترت می کند.
از او خواستم کاری کند از زندگی لذت ببرم .
فرمود:برای این کار من به تو زندگی داده ام .
از او خواستم کمک کند که همان قدر که او مرا دوست دارد من هم دیگران را دوست بدارم.
فرمود : بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد .
توی خواب دیشب میدیدم بابا اومد تو خرابه
گفت که غمگین نشی یک وقت که نشستی تو خرابه
من توی آغوش بابام خوابای خوبی میدیدم
حرفای قشنگ اونو با دل و جون میشنیدم
درد دل کردم و گقتم بی شما چه ها کشیدم
توی این یک ماهه بابا یه روز خوشی ندیدم
گاه سواره توی زنجیر گاه پیاده میدویدم
بابا جون از این جماعت چه مصیبتا کشیدم
توی آغوش پدرجون خوابیدم واسه همیشه
آخه بی بابای خوبم زندگی هرگز نمیشه
بعد من انگار آوردن طبقی اون نابکارا
که تو اون گذاشته بودن سر نازنین بابا
اخه بعد مردن من تو خرابه انقلاب شد
وضع و حال عمه زینب بعد از اون خیلی خراب شد
دشمنا تا که شنیدن دختری به یاد بابا
گریه کرده تا دم صبح رفته با غصه ز دنیا
سر بابا مو آوردن تو خرابه تا بفهمم
که دیگه بابا ندارم تا یتیمی رو بفهمم
ولی من اونوقت بابامو تو بهشت باهام میدیدم
پاهام اونجا دیگه خوب بود دنبال اون میدویدم
دیگه حالا تو بهشتم من دیگه غمی ندارم
من سرم رو دیگه هرشب رو سینه بابام میذارم...........
رقیه که بود؟
اصل وجود دختري چهار ساله براي امام حسين (عليه السلام) در منابع شيعي آمده است، اما در بعضي منابع در اين باره اختلاف وجود دارد.
در كتاب كامل بهايي نوشته علاءالدين طبري (قرن ششم هجري) قصه دختري چهار ساله كه در ماجراي اسارت در خرابه شام در كنار سر بريده پدر به شهادت رسيده، آمده است، اما در مورد نام او كه آيا رقيه بوده يا فاطمه صغري و ... اختلاف است.
همچنين سيد بن طاووس در كتاب «لهوف» خود مينويسد: «شب عاشورا كه حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) اشعاري در بيوفايي دنيا ميخواند، حضرت زينب (س) سخنان ايشان را شنيد و گريست. امام (عليه السلام) او را به صبر دعوت كرد و فرمود: «خواهرم ام كلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامي كه من كشته شدم، براي من گريبان چاك نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد و خويشتندار باشيد.»
اسيري حضرت رقيه ...
حضرت رقيه در واقعه عاشورا حدود سه يا چهار سال سن داشت كه بعد از شهادت امام حسين(ع) و يارانش در عصر عاشورا به همراه ديگر زنان بنيهاشم توسط سپاه يزيد به اسيري رفت.
اما داستان شهادت حضرت رقيه (ع). از درون خرابههاي شام، صداي كودكي به گوش ميرسيد. همه آنهايي كه در ميان اسرا بودند، خوب ميدانستند كه اين صداي رقيه، دختر كوچك امام حسين (ع) است. او حالا از خواب بيدار شده بود و سراغ پدرش را ميگرفت.
انگار كه خواب پدرش را ديده بود. يزيد دستور داد سر امام حسين (ع) را به دختر كوچك نشان دهند و او را ساكت كنند، اما وقتي حضرت رقيه (ع) و امام حسين ع باز هم به هم رسيدند، اتفاق جانسوزي افتاد.
اين بار، پدر در سوگ رقيه نشست ...
چقدر بيتابي دخترم!
اين همه دلشكستگي چرا؟
مگر دستهاي كوچكت در امتداد نيايش عمه، تنها از خدا آمدن بابا را طلب نكرد؟
اينك آمدهام در ضيافت شبانهات و در آرامش خرابهات.
كوچك دلشكستهام!
پيشتر نيز با تو بودم و ميديدمت.
شعله بر دامان و سوختهتر از خيمه آه ميكشيدي و در آميزه خار و تاول، آبله و اشك، صحراي گردان را به اميد سر پناهي ميسپردي.
مهربان دلشكستهام!
صبور صميمي! مسافر غريب و كوچك من! مگر نگفتي كه بابا كه آمد، آرام ميگيرم.
اين همه ناآرامي چرا؟ مگر نگفتي بابا كه آمد سر بر دامانش ميگذارم و ميخوابم؟
نه ...، نه دختركم نخواب! ميدانم اگر بخوابي، ديگر عمه نميخوابد.
ميدانم خواب تو، خواب همه را آشفته ميكند.
نه ... نخواب دخترم!
دخترم! بگذار لبهاي چوب خوردهام امشب ميهمان بوسهاي باشد از پيشاني سنگ خوردهات؛ از گيسوي پريشان چنگ خوردهات؛ از شانههاي معصوم تازيانه ديدهات؛ از صورت رنگ پريده سيلي خوردهات.
بگذار امشب، مثل شب آرامش تنور بر زانوان زهرا آسوده بخوابم.
نه دخترم! نخواب! بگذار بابا بخوابد.
و چنين شد كه رقيه (س)، هنگامي كه سر پدر در آغوشش بود، جان سپرد.
یا رقیه (س)
دلا حدیث ولانی رقیه دن خبر آل
مقام اهل بلانی رقیه دن خبر آل
دئمه اوشاقدی بویوکدی مقام و مرتبه سی
حدیث قالو بلانی رقیه دن خبر آل
ائدر فلجلره درمان بو اوچ یاشیندا طبیب
نه دردون اولسا دوانی رقیه دن خبر آل
او خیردا بارماقی واللهی چوخ گره لر آچوب
کلید قفل دعانی رقیه دن خبر آل
آدی گلنده ئورک چیرپینار گوزیم آغلار
بو نای نیده نوانی رقیه دن خبر آل
سپاه زینبیلن گئتدی شامی فتح ائلدی
جلالت اسرانی رقیه دن خبر آل
دیورله شامه کیمی بیر دویینجا آغلامادی
نه حالدا تاپدی بابا نی رقیه دن خبر آل
گتوردی زینبی جانه او آخرین گئجه سی
شب فراق و عزانی رقیه دن خبر آل
طبقده گتدیله بیر دسته گل یتیم بالیا
طریق عرض و صفانی رقیه دن خبر ال
باخان کیمی تانیدی بیلدی قان حسین قانیدی
نئجه یووبدی او قانی رقیه دن خبر آل
دئدی بابا سنه بو منتظر گوزوم قربان
ئورکده درد نهانی رقیه دن خبر آل
غم دل اسرانی سورشما عممدن
ملال آل عبانی رقیه دن خبر آل
چخوبدی قرعه بابا بو گئجه منیم آدیما
نئجه ویریلابو جانی رقیه دن خبر آل
جانیم چخینجا بیر آز دردیمی گرک دانیشام
یارالی زخم زبانی رقیه دن خبر آل
یارالیام بابا دل یاره سی وروبلا منه
نهیب شمر و سنانی رقیه دن خبر آل
بو ساربان منی یولدا کجاوه دن سالدی
جفای اهل جفانی رقیه دن خبر آل
سارالموشام بابا از بس یوزمدن ئوپمه موسن
بهار فصلی خزانی رقیه دن خبر آل
بو خوردا سنیله من اوخشورام بویوک آناما
غم بتول جوانی رقیه دن خبر آل
یانا یانا دیمیشم سیلی آتدا یا زهرا
آناما نیلدی ثانی رقیه دن خبر ال
اونون قباله سی گئتدی منیمده گوشوارم
بو قور خولی جریانی رقیه دن خبر آل
بـاز هـم رقیه و گـریـه های شـبـانـه، بـاز هـم بـهـانـه بـابـا و بی قـراری هایـش،
و این بـار شامیان چـه خـوب پـاسـخ بی قراریِ رقیه را می دهـنـد؛
سـر بـریـده سـیـد شـهـیـدان جـهان در کـنـار رقیه اسـت.
آن شـب، هـیـچ کـس تـوان جـدا کـردن رقیه را از سـرِ بابا نـداشـت.
تـو بـا سـرِ بابا چـه گـفـتـی؟
چـشـم های پـدر، کـدامـیـن سـرود رفـتـن را بـرایـت خـوانـد
کـه مـانـنـد فرشته ای سـبـک بال، از گوشه خرابه
تـا عرش اعلا پـر کـشـیـدی و غـربـتِ خرابه را بـرای عمه بـه جـای نـهادی...
«صبراً على قضائِک یا ربّ لاإلهَ سواک، یا غیاثَ المستغیثین، مالی رَبّ سِواک ولا معبودَ غیرک، صبراً على حکمک یا غیاثَ مَن لا غیاثَ له، یا دائماً لا نفادَ له، یا محیى الموتى، یا قائماً على کل نفس بما کسبت احکم بینى وبینهم وأنت خیرُ الحاکمین»
روایت است وقتی ذوالجناح(اسب مخصوص ارباب) بی سوار
از میدان بازگشت ، حضرت رقیه تا صدای پای اسب پدر را
شنید سمت ذوالجناح دوید
ذوالجناح تیرهائی بر بدن داشت
و تا نزدیک حضرت رقیه رسید آرام شد
سرخود را سمت حضرت رقیه پائین آورد
و حضرت رقیه در گوش ذوالجناح مطلبی فرمودند که
ذوالجناح سر خود را بر زمین گذارد و مــُـرد
میدانید حضرت رقیه چه فرمودند که ذوالجناح با زخم تیر خود را
به خیام (خیمه ها ) رسانید ولی با جمله ای از پا افتاد ؟
حضرت رقیه فقط سوال کردند
بابا کجاست ؟
هان ای دختر خورشید! تو خرابهنشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کردهاند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمیگنجند. منقّشترین و گسترده ترینِ ایشان را برگزین تا محملِ تو در عروجِ بزرگ و منوّرت باشند. و تو چون رودی زلال و موّاج که عمود ایستاده باشد قد میکشی و سر به آن سوی ابرها میبَری و به نا گاه از زمین بریده میشودی و در بیکرانگیِ لاجورد، در عمیقِ کهکشانی دور، از زمینیان پنهان خواهی شد.
سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشمهای کوچک تو خلاصه شده است.سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیهالسلام رها بودی و پا به پای آبله، زخمهایش را به جستجو. سلام بر کوچکی گامهایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها ماندهات. سلام بر تو که آتش، کوتاهتر از دامنت نیافت تو را خوبتر از شام غریبان، زینب میشناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.
شام غریبان، تو را خوب میشناسد؛ تورا که آنقدر پدر پدر کردی و یا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی گفتی تا در روشنای حضور حسین علیهالسلام غوطهور شدی. سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیهالسلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی. از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم میرسد و هرگاه نام تو را مینویسم، هیچ واژهای را توان توصیف اندوهت نیست. از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.
سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرنها آیا آبله پاهایت خوب شدهاست عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب سلام الله علیها نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سیدالشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سیدالشهدا را دید، سر را برداشت و درآغوش کشید. بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.
دختر خردسال حسین علیه السلام آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، اورا غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند
منبع: نفس المهموم
آثار و نتايج نهضت عاشورا
شهادت مظلومانه سيد الشهدا و يارانش در کربلا، تاثير بيدارگر و حرکت آفرين داشت و خوني تازه در رگهاي جامعه اسلامي دواند و جو نامطلوب را شکست و امتدادهاي آن حماسه، در طول تاريخ، جاودانه ماند.حتي در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تاثيرات سياسي اين حادثه در انديشه هاي مردم آشکار شد.گروهي از اسرا را که به شام مي بردند، چون به تکريت رسيدند، مسيحيان آنجا در کليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر کشته شدن حسين «ع »، ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر «لينا» نيز رسيدند.مردم آنجا همگي گرد آمدند و بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند وامويان را لعن کردند و سربازان را از آنجا بيرون کردند.چون خبر يافتند که مردم «جهينه » هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه «کفر طاب » رفتند، به آنجا نيز راهشان ندادند.به حمس که وارد شدند، مردم تظاهرات کردند و شعار دادند: «اکفرا بعدايمان و ضلالا بعد هدي؟» و با آنان درگير شدند و تعدادي را کشتند.برخي از تاثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است:
1- قطع نفوذ ديني بني اميه بر افکار مردم
2- احساس گناه و شرمساري در جامعه، بخاطر ياري نکردن حق و کوتاهي دراداي تکليف
3- فرو ريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضد ستم
4- رسوايي يزيديان و حزب حاکم اموي
5- بيداري روح مبارزه در مردم
6- تقويت و رشد انگيزه هاي مبارزاتي انقلابيون
7- پديد آمدن مکتب جديد اخلاقي و انساني (ارزشهاي نوين عاشورايي و حسيني)
8- پديد آمدن انقلابهاي متعدد با الهام از حماسه کربلا
9- الهام بخشي عاشورا به همه نهضتهاي رهايي بخش و حرکتهاي انقلابي تاريخ
10- تبديل شدن «کربلا» به دانشگاه عشق و ايمان و جهاد و شهادت، براي نسلهاي انقلابي شيعه
11- به وجود آمدن پايگاه نيرومند و عميق و گسترده تبليغي و سازندگي در طول تاريخ، بر محور شخصيت و شهادت سيد الشهدا «ع »
از نهضتهاي شيعي پس از عاشورا، مي توان «انقلاب توابين »، «انقلاب مدينه »، «قيام مختار»، «قيام زيد»، و... حرکتهاي ديگر را نام برد.براي توضيح بيشتر، به مدخل خاص هر يک از اين نهضتها در همين مجموعه مراجعه شود.تاثير حماسه عاشورا را درانقلابهاي بزرگي که در طول تاريخ، بر ضد ستم انجام گرفته، چه در عراق و ايران و چه در کشورهاي ديگر، نبايد از ياد برد. «فرهنگ شهادت » و انگيزه جهاد و جانبازي که درانقلاب اسلامي ايران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها جلوه گر بود، گوشه اي از اين تاثير پذيري است.شعار «نهضت ما حسينيه، رهبر ما خمينيه » که در مبارزات ملت مسلمان ايران بر ضد طاغوت طنين افکن بود و نيز شور حسيني جبهه هاي رزم ايران، گواه روشن تاثير گذاري کربلا در قرنها پس از آن حماسه مقدس است.يکي از نويسندگان محقق، نتايج نهضت کربلا را عبارت مي داند از:
1- پيروزي مساله اسلام و حفظ آن از نابودي.
2- هزيمت امويان از عرصه فکري مسلمين.
3- شناخت اهل بيت بعنوان نمونه هاي پيشوايي امت.
4- تمرکز شيعه از بعد اعتقادي بر محور امامت.
5- وحدت صفوف شيعه در جبهه مبارزه.
6- ايجاد حس اجتماعي در مردم.
7- شکوفايي موهبتهاي ادبي و پديد آمدن ادبيات عاشورايي.
8- منابر وعظ و ارشاد، به عنوان وسيله آگاهانيدن مردم.
9- تداوم انقلاب بصورت زمينه سازي نهضتهاي پس از عاشورا حادثه کربلا، گشاينده جبهه اعتراض عليه حکومت امويان و سپس عباسيان شد، چه به صورت فردي که روحهاي بزرگ را به عصيان و افشاگري واداشت، و چه به شکل مبارزه هاي گروهي و قيامهاي عمومي در شهري خاص يا منطقه اي وسيع.
خون او تفسير اين اسرار کرد ملت خوابيده را بيدار کرد .
آخرين وداع
بدرود گفتن، خدا حافظي کردن، نيايشي که در هنگام مسافرت و مفارقت از يکديگر برزبان مي آورند، به معناي «خدا نگهدار». در حادثه نهضت عاشورا، وداع در مواردي ديده مي شود. امام حسين «ع » هنگامي که پس از مرگ معاويه و اصرار والي مدينه براي بيعت گرفتن از او، مي خواهد از مدينه خارج شود، به زيارت قبر پيامبر رفته و با او خداحافظي مي کند و عازم مکه مي شود، وداعي آميخته با اشک و اندوه فراق، که در همانجا به خواب مي رود و رسول خدا را در خواب مي بيند.با قبر مادرش و برادرش هم وداع مي کند. وداع ديگر در روز عاشورا و کربلاست.فرزندان اهل بيت نيز در آخرين باري که از امام و خيمه گاه خداحافظي مي کنند، سلام آخر را مي دهند.وداع واپسين، همراه با سلامي خاص است.
سيد الشهدا روز عاشورا چندين بار وداع کرد.وداع اول، آنگاه بود که به خيمه ها آمد و از خواهرش زينب، پيراهني کهنه طلبيد تا از زير لباس بپوشد و در اين وداع بود که علي اصغر را به آغوش گرفت تا با او نيز وداع کند، تيري گلوي او را از هم دريد.وداع ديگر با فرزندش امام سجاد «ع » بود که درون خيمه انجام گرفت.وداعي هم با دخترش سکينه داشت که بسي جانسوز بود و اين در همان وداع آخر بود که حضرت با زخمهايي که از آنها خون مي آمد براي خداحافظي به ميان اهل بيت آمد و با جمله «استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله تعالي حاميکم و حافظکم...» آنان را به صبر دعوت کرد و چون خواست براي کارزار نهايي به ميدان رود، همه را اينگونه خطاب کرد: «يا سکينة يا فاطمة يا زينب و ياام کلثوم!عليکن مني السلام...» و اين نشان ديدار آخر بود.اهل بيت چون يقين کردند که ديگر او را نخواهند ديد، بشدت گريستند.
آمدن زينب «ع » از پي برادر و بوسيدن زير گلوي او و نيز صدا کردن سکينه، پدر را و درخواست اينکه مرا بر دامن بنشان و... از جزئيات همين وداع است. «روضه وداع » از سوزناکترين مرثيه هاي حادثه عاشوراست، و نيز وداع امام حسين «ع » با علي اکبر، آنگاه که عازم ميدان بود. هنگام ميدان رفتن يکايک اصحاب، با آن حضرت وداع مي کردند وداعشان با سلام کردن بود که اذن ميدان هم حساب مي شد.
بگذار تا بگرييم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران
هر کو شراب فرقت روزي چشيده باشد داند که سخت باشد قطع اميدواران
با ساربان بگوييد احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران.
تعداد صفحات : 15
بـگـذار دلـت یـاد کـنـد از مـحـنـی از کـنـج خرابه و غـمِ دلـشـکـنـی افطار کـه شـد رقیه را یـاد کـن و بـا گریـه بـگو: مَن الذی أیتمَنی؟